گفتم بیمه «ماتحت» را نمیدانم، ولی خیلی از بازیگران و ورزشکاران، اعضای بدن خود را بیمه میکنند. مثلاً پا، دست و حتی موهای شان را بیمه میکنند. راننده با خنده گفت پس ما هم کم کم داریم اروپایی میشویم
اختصاصی کلانشهر: رضا ...
جوانی کنار جاده ایستاده بود و با دست اشاره کرد که توقف کنیم. او با فارسی کرمانشاهی گفت: تا کجا میروید؟ گفتم ما تا خارج کشور! گفت تا کجای خارج کشور؟
اختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- «ماشیننگاره» عنوان سلسله مطالبی است که در ...
از صبح رفتم استانداری گیلان یک کار اداری داشتم آقایی که مسئول دفتر بخش مربوطه بود گفت رئیس رفته جلسه.پرسیدم چقدر طول میکشه؟ گفت معلوم نیست.پرسیدم میتوانم منتظر بمانم؟ گفت بله بفرمایید، این خانمها هم منتظر هستند. هر وقت جلسه ...
برادرم میگه «آقاجان» را از دکتر بردند خانه؛ وقتی رسیدند آقاجان بهش گفته چند دقیقه بمان بعد و شروع میکند به خنده از خنده زیاد او ما هم میخندیم. میگویم خب؟ بعد از چند دقیقه آقاجان من با ظرف کوچکی ...
راننده گفت چند روز پیش یک مسافر سوار کرده بودم میگفت قبر را در تازه آباد سی میلیون تومان ولی در باغ رضوان ده میلیون می فروشند. خلاصه قیمت بیرون شهر با داخل شهر فرق دارد. مادر گفت: نه زای ...
گفتم کُرهایها در اینجور مواقع میگویند: منو بُکشید قربان! پول خُرد ندارم! ایرانی میشه؛ شماره حسابت رو بده، کارت به کارت کنم!
اختصاصی کلانشهر : رضا حقی*- «ماشیننگاره» عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) میگذرد و چهارشنبه هر هفته در ...
راننده تاکسی گفت فکر نکنم شهر رشت تا به حال نماینده داشته؛ چون معمولاً رشتیها در انتخابات کم شرکت میکنند و معمولا آرای اطراف رشت تعیین کننده است. همیشه رای سنگر، شاقاجی، کوچصفهان، لاکان، خمام، خشک بیجار، لشت نشا و امامزاده ...
راننده تاکسی گفت تعداد گربهها صبحهای زود خیلی بیشتر است. مردم مخصوصاً خانمها صبحها که برای ورزش صبحگاهی به پارک شهر رشت می روند برایشان غذا میبرند.خواستم جواب چشم غرههای راننده را بدهم، گفتم پس شما هم «پیچا» باز هستی ...
به راننده گفتم واقعاً فکر میکنی اینجور شرکت کردن در انتخابات فایدهای برای شما داره؟ خندید و گفت عالیه؛ من که حاضرم هر روز انتخابات باشه تا رای بدم... اگر میخواهی این بحث را ادامه بدهیم باید چند دور جانبازان تا ...
راننده کامیون گفت: من از رشتیها بدی ندیدم، ولی در پادگان تعریف میکردند یکی از همشهریهای شما در یک آرایشگاه در پل عراق در حال اصلاح صورت بود. وقتی فهمید یک غریبه با یه رشتی دعوا میکنه در حالی که ...
گفت شانس آوردیم جاده شلمچه همش مستقیم است اگر غرب کشور بود صد متر هم نمیتوانستم توی این وضعیت رانندگی کنم، اینقدر که جاده پیچ و تاب داشت. اینجا مسیر مستقیم را می رویم انشالله جاده است! دوربینت را آماده ...
مرد میانسال گفت 10 سال رشت نبودم و آمریکا زندگی میکردم. تازه برگشتم. راننده گفت آنجا همه رعایت میکردند؟اختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) میگذرد و چهارشنبه هر هفته به قلم این نویسنده در ...
صبح وقتی از خواب بیدار شدیم من و جمال از دیدن هم تعجب کرده بودیم صورت، گردن و دستهای ما پر از لکههای قرمز بود. جمال گفت این هم از سرخجه ما چطوری لپ گلی!اختصاصی کلانشهر : رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان ...
وسط خیابان تختی بود که دیدم از ماشین جلویی یک پاکت چیپس را پرت کردند توی خیابان. یک لحظه انگار یکی تصادف کرده باشد خانم ژاپنی اشاره زد که ترمز کنماختصاصی کلانشهر : رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است ...
اون موقع پدر بزرگ شما با حقوق یک ماه نمیتوانست یک بلیت کنسرت بخرد ولی الان اگر حقوق کارمند اداره برق را 10میلیون تومان در نظر بگیریم میتواند حداقل پنجاه تا بلیت کنسرت بخرد!راننده گفت شما دو نفر دست به ...
با وجودی که جنسی در مغازه نداشتم و خسارتی ندیده بودم فاکتورسازی کردم و پول خوبی از بیمه گرفتم؛ آنقدر خوب که با اون مبلغ یک مغازه دیگر هم اجاره کردم هر دو مغازه را از جنس پر کردم. خانمم ...
گفتم چرا موضوع برای صحبت نداریم یا حتی جواب همدیگر را با نوشتن نمیدهیم و استیکر و ایموجی جای حرف زدن و نوشتن را گرفته است.اختصاصی کلانشهر : رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) میگذرد ...
راننده گفت باشد، ما خدا رو شکر میکنیم که دیسک گردن داریم و با خنده رو کرد و از مسافر پرسید شما چی دارید؟! مسافر گفت الان یک ماه است برای درد قفسه سینهام انواع سی تی اسکن،ام آر آی ...
راننده با خنده گفت نه فکر نمیخواهد تا صبح میتوانم برای تو مثال بزنم. حالا تو بگو نیروی انتظامی چه کار بکند؟ به ماشینها بگوید پلاک نداشته باشند، به مرغ و خروسها اجازه حرکت ندهد، ورزا را دستگیر کند صاحب ...
پدربزرگم یک برادر بزرگتر از خودش داشت که اونو خیلی دوست داشت. چند سالی بود که فوت کرده بود یک روز که بهش غذا میدادم رو کرد به در ورودی و اسم داداشش را میگفت. به من میگفت مگه داداشم ...
خندید و گفت، دلت خوش است. داداشم این همه مهندس، دکتر، بازیگر، قاری، مداح، رفتگر رفتند شورای شهر رشت چه گلی به سر همکاران خود زدند تا ما این کارو بکنماختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در ...
مسافر گفت نه آقا جان نقل این حرفا نیست من نه تخصص خاصی دارم نه دانشمندم نه مخترع، که اگه چند سال بیشتر عمر کنم شاید بتوانم به دنیا خدمتی بکنم کشاورزم. بیجار دارم روی اون کار میکنم من که ...
عکس دو نفرهی آنها را گرفتم. مجید گفت حالا یک عکس تکی از پرویز بگیر، میخواهم خبر دوم را بدهم. پرسیدم خبر چی؟ گفت اول تو دوربین رو تنظیم کن روی صورت پرویز بعد من خبر را میگویماختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- ...
گفت نیت کردم تا چهلم مرحوم هر روز بروم سر قبرش همانجا خیراتی بدهم و فاتحهای بخوانم، بعدش دیگر احتمالاً هفتهای یکبار و یا هر بار دلم براش تنگ شد میروماختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در ...
بعد از تمام شدن جلسه دوباره برایم چای آورد من هم برای اینکه از دلش در بیاورم یک تراول صدهزار تومانی بهش دادم. بعد از جلسه یه نادر گفتم ببخشید آن لحظه ناچار شدم تو رو دعوا کنم. خوشحال گفت ...
نگاهی به راننده کرد و گفت آقا نگهدار؛ماشینم را بغل اداره آب پارک کردم. کیف پول و کارت بانکی هم داخل ماشین استاختصاصی کلانشهر :رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل(ماشین)میگذرد و چهارشنبه هر هفته به قلم این نویسنده ...
سلام وعلیک کردیم و خودم را معرفی کردم از او پرسیدم اسم شما چیه؟ گفت مهابادی. گفتم اسم کوچیک شما چیه؟ خندید و گفت هنوز چای نخورده پسرخاله شدی! همین اسمفامیل را بدانی بس است. گفتم ایشالا چای هم میخوریم ...
خانم میانسالی که بغل دست جوان نشسته بود رو به راننده کرد و گفت آقایان اگر در طول روز یک دروغ به خانمهایشان نگویند روزشان شب نمیشود. راننده گفت نه حاج خانم همه آقایان این جوری نیستند حداقل توی نفرات ...
از روی صندلی بلند شدم راننده ترسید پشت سر هم ماچش کردم از صورت گرفته تا دستاش گفتم جان مادرت بیا بریم. داد زد خیسم کردی اینقدر ماچم کردی بسه! بنشین سر جات!اختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در ...
باید میرفتم شکایت میکردم چند روز پاسگاه و پزشکی قانونی و دادگاه، وقتم را میگرفت حالا بماند آخرش چه جوری ثابت کنم حق با کی بود و اعصابم خورد میشد و از کار می افتادماختصاصی کلانشهر: رضا حقی*- "ماشیننگاره" عنوان سلسله ...